Web Analytics Made Easy - Statcounter

آقای خامنه‌ای که ترور شدند، امام خمینی مرتب از حال آقای ایشان می‌پرسید. خیلی نگران بود، بعد از ترور آیت‌الله خامنه‌ای چندین حادثه بد و ترور اتفاق افتاد.

سرویس سیاست مشرق - دکتر هادی منافی وزیر بهداری دوران دفاع مقدس در گفتگویی با خبرنگار مشرق شرط اصلاح امور را اصلاح فردی دانست و گفت: امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود و حقیقتاً خدا را ناظر بر اعمال خودش می‌دانست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

امام همان اول کار انقلاب به قم رفت تا کار را از پایه و در حوزه‌های علمیه درست کند، اما مجبور شد به تهران بازگردد.

متن کامل این گفتگو را در زیر می‌خوانیم:

********

** به‌عنوان اولین سؤال بفرمایید که اساساً چگونه با امام خمینی آشنا شدید؟

آشنایی ما با امام از این طریق بود که آن زمان کسی نبود که امام را نشناسد. همه امام را می‌شناختند. امام کسی بود که حرف خاص خودش را می‌زد و مردم را به خدا دعوت می‌کرد. این‌یکی از ویژگی‌های مهم امام بود.

امام اگر مگسی روی دستش می‌نشست آن را نمی‌کشت. سعی می‌کرد مگس را برهاند و از خودش دور کند. درحالی‌که ما بلافاصله با عصبانیت مگس را می‌کشیم. این نشان می‌دهد که او امام بود. خودش را بنده خدا می‌دانست. ما بنده خدا نشدیم. بنده خودم را می‌گویم، بنده خدا آن است که همواره خدا را ناظر بر اعمال خودش می‌بیند.

این خدا اگر دیده شود، انسان ارزش‌هایش را در زندگی می‌تواند تعیین کند؛ که چه چیزی ارزش است و چه چیزی ضد ارزش. هر چه خدا گفته انجام دهیم ارزش است و هر چه گفته انجام ندهیم ضد ارزش است.

امام با یک لیوان یا حتی کمتر وضو می‌گرفت. حالا ما می‌خواهیم پز هم بدهیم که خیلی اسلام بلدیم، نیم ساعت آب را باز می‌گذاریم که مثلاً وضو بگیریم. این یا از روی نادانی است یا تظاهر که بیشتر البته از روی نادانی است. حالا این دانایی را انسان اگر بخواهد به دست بیاورد باید از راهش برود.

الآن این‌همه گرفتاری‌های ما زیاد شده برای این است که ما بنده واقعی خدا نیستیم. اگر ما واقعاً بنده خدا باشیم و خدا را دوست داشته باشیم باید بندگان خدا را دوست داشته باشیم. نمی‌شود انسان به طمع اینکه خودش بهتر زندگی کند حق دیگر بندگان خدا را ضایع کند.

** اولین ملاقات حضوری شما با امام چه زمانی بود؟

امام تازه برگشته بود به کشور که ایشان را چند روزی آوردند به بیمارستان قلب. امام اول که آمد رفت به قم. چرا به قم رفت به نظر شما؟

** می‌خواست از سیاست دور باشد.

بحث سیاست نبود. همه کار امام سیاست بود. امام می‌خواست طلبه‌ها را درست تربیت کند. می‌خواست آنجا را درست کند و اصلاح کند. امام را چه کسی کشید آورد تهران. بیماری قلبی داشت؟ خوب مگر الآن علمای ما هیچ‌کدام بیمار نمی‌شوند؟ در همین قم افراد زیادی داریم که بیش از ۱۰۰ سال عمر کرده‌اند. نهایتاً امام اگر نیاز به آزمایش و اقدام درمانی داشت، می‌آمد تهران کارش را انجام می‌داد و می‌رفت. علامه طباطبایی چند سال عمر کرد. به تهران هم نیامد که اینجا بماند. ایشان را یک‌بار به تهران آوردیم به‌زور هم آمد، اما ۲۴ ساعت بیشتر نماند و بازگشت رفت.

بنابراین امام چیز دیگری از ما می‌خواست. امام می‌خواست از ما انسانی تربیت کند که بنده خدا باشد. این‌گونه نباشد بیافتیم به جان هم و به هم بدوبیراه بگوییم. امام به نظرم تنها کسی بود که وظیفه‌اش را کامل انجام داد. امام چگونه شد که آمد اینجا در جماران زندانی شد؟ از جماران امام کجا رفت؟ آنجا هم رفت در خانه آقای امام جمارانی اقامت کرد. دو اتاق آنجا گرفت و می‌آمد دو قدم این سوتر سخنرانی می‌کرد و می‌رفت.

الآن شما بروید محلی را که امام سخنرانی می‌کرد نگاه کنید. یک‌خانه است. گنبدی بالای آن زده‌اند نصفه‌کاره مانده است. درودیوارش را خواستند سفید کنند، نصفه ماند. امام آنجا در حسینیه جماران سخنرانی می‌کرد و برمی‌گشت در خانه‌ای که از آقای امام جمارانی اجاره کرده بود. به دینار پولش وسواس داشت که پول اضافه خرج نکند. خوب این امام چه شد؟ ما برای او چه درست کردیم؟

منتها امام کار خودش را کرده است. امام گفت ما این انقلاب را به ثمر رساندیم حالا باید خودتان مراقبش باشید، اگر نه آن را از شما می‌گیرند.

** چگونه شد که شما با امام دیدار داشتید و اولین مسئولیتی که پس از انقلاب بر عهده گرفتید چه بود؟

امام تشریف آوردند اینجا و ما علاقه داشتیم و ارتباطاتی از دور داشتیم. بنده آن موقع اوایل انقلاب در اورژانس تهران بودم. به خدمت امام رفتیم که در بیمارستان قلب بستری بود. بعد شهید رجایی که نخست‌وزیر بود آمد به بنده گفت که شما بیا مسئولیت وزارت بهداری را تحویل بگیر. بنده امتناع کردم از پذیرش اما ایشان تأکید کرد که من با امام هم مشورت کرده‌ام و این نظر امام هم هست.

من گفتم بنده اصلاً کار اجرایی نکرده بودم و اصلاً نمی‌دانستم وزارت بهداری یعنی چه؟ اصلاً دنبال مسئولیت گرفتن نبودم.

** با شهید رجایی چگونه آشنا شدید؟

شهید رجایی را بنده یک‌شب افطار دعوت کردم به منزل خودمان. درست این مصادف شد با یکسری ترورها. به شهید رجایی گفتم آقا شما مشکلی برای آمدن ندارید؟ ایشان گفتند نه. من خودم یک پیکان داشتم، ایشان را از دفترشان سوار کردم و با هم رفتیم خانه ما. بعد از افطار هم ایشان را بازگرداندم. آن موقع این‌طوری اوضاع محدود نشده بود که همه جا را بگردند و ببندند. اتفاقی که الآن افتاده باعث شده بین مسئولان و مردم فاصله افتاده است درحالی‌که آن موقع همه با هم بودند.

حالا بالاخره دشمن زرنگ است، خوب ما هم می‌توانیم زرنگ باشیم. زرنگی در این نیست آدم برود یک گوشه پنهان شود که کسی به او نزدیک نشود.

** وقتی شهید رجایی شما را به‌عنوان وزیر پیشنهاد داد، شما در دوران وزارت چه کار شاخصی انجام دادید؟

شما حساب کنید زمان جنگ بود و ما باید مجروحین را در کنار بیماران معمول مراجعه کننده به بیمارستان‌ها مداوا می‌کردیم.

ما یک اشتباهی کردیم که من باید اینجا بگویم و آن اجبار در حضور پزشکان در جبهه‌ها بود. آن موقع زمان جنگ تا می‌گفتند فلان روز حمله است، تمام پزشکانی که بچه‌های معتقدی بودند را اعزام می‌کردیم به خط مقدم و آنجا در حد مقدورات به مجروحان رسیدگی می‌کردند. آن موقع بیمارستان‌ها همه همکاری می‌کردند، حتی بیمارستان‌های خصوصی.

واقعاً همه همکاری کردند که ما کار را پیش بردیم. خیلی کار مشکلی بود آن زمان مدیریت هم زمان آن حجم از مجروحان و بیماران عادی.

به هرجهت؛ باید در تاریخ و در ذهن ما بماند که ما درست نمی‌شویم مگر اینکه خودمان، خودمان را اصلاح کنیم.

** بعد از شهید رجایی در کابینه بعدی هم حضور داشتید؟

بله. در کابینه آقای موسوی هم بنده بودم؛ اما با هم سازگاری نداشتیم. چون آن بودجه‌ای که آقای موسوی باید به وزارت بهداری می‌داد، چون از من خوشش نمی‌آمد، تخصیص نمی‌داد.

** یعنی آن زمان در بحبوحه جنگ و فضای انقلاب هم این رویکردها وجود داشت؟

بله. آقای موسوی کاری به آن نداشت. ما که پول را برای خودمان نمی‌خواستیم. کلی بیمار و مجروح داشتیم؛ اما بنده می‌رفتم در زمان تصویب بودجه و آن مقدار بودجه که نیاز داشتیم را تا نمی‌گرفتم بیرون نمی‌آمدم.

وقتی دوره اول نخست‌وزیری آقای موسوی تمام شد، یک جلسه‌ای گذاشته بود که دکتر ولایتی و این‌ها را جمع کرده بود که من را به استعفا مجاب کنند. من گفتم لازم نیست که استعفا بدهم. دکتر ولایتی هم بود. گفتم مگر تو نخست‌وزیر نیستی، خوب مرا معرفی نکن. گفت نمی‌توانم، گفتم پس معرفی کن.

بعد دکتر ولایتی و این‌ها آمدند یک صورت‌جلسه‌ای درست کردند که من استعفا بدهم. من زیر آن نوشتم که استعفا دادن به من مربوط نیست، امام به من دستور دهد، من استعفا می‌دهم. من خودم که نیامده بودم که خودم برگردم. نهایتاً بنده زمانی که رفتم برای رأی‌گیری در مجلس، یک عده‌ای را قبلاً از طرف آقای موسوی فرستاده بودند که در مجلس لابی کرده بودند که من یک زن آمریکایی دارم و از این مزخرفات که من آمریکایی هستم. از این مزخرفاتی که به‌هیچ‌وجه صحت نداشت. در نتیجه من نصاب آرا را نیاوردم.

بنده خودم آن موقع آقای دکتر مرندی را پیش کشیدم. ایشان بسیار فرد شریفی است و بیشترین رأی را آورد در میان افراد پیشنهادی و کار را در دست گرفت.

** کسانی که لابی کرده بودند شما رأی نیاورید افراد شاخصش چه کسانی بودند؟

در رأس آن‌ها خود مهندس موسوی بود و بقیه آدم‌های خیلی شاخصی نبودند.

** از اطرافیانش چه کسانی بودند؟

افراد شناخته‌شده نبودند. از آن نمایندگانی که فکر در کله‌شان نبود و عقلشان نمی‌رسید. بیشتر همین نمایندگان و زنش که نامش از یادم رفته است.

** بعد از وزارت بهداشت کجا رفتید؟

مهندس موسوی بنده را که از وزارت بهداری برداشت، یک سازمان محیط‌زیست داشتیم که جای حساسی بود که این‌ها می‌خواستند درب آن را ببندند. این‌گونه در ذهن این‌ها بود که اینجا یک جای لوکس است و مهندس موسوی می‌خواست آنجا را تعطیل کند.

بنده را فرستاد آنجا، به هوای آنکه من را می‌فرستد آنجا و بعد این سازمان را هم تعطیل می‌کند.

من رفتم دیدم اینجا یکی از جاهای مفید و مهم و به‌دردبخور مملکت است. آمدیم خوب حفظ کردیم این سازمان را و امام هم خیلی کمک کرد. بنده شاید حدود ۱۰ سال در سازمان محیط‌زیست بودم و بعد رئیس نظام پزشکی هم شدم.

این جریان طرح ترافیک را ما آن موقع مطرح کردیم. من گفتم پزشکان را معاف کنید از طرح ترافیک، اما تأکید کردیم که طرح ترافیک باید اجرا شود.

** با توجه به حضور ۱۰ ساله‌تان، ارزیابی‌تان از عملکرد دولت یازدهم و خانم ابتکار در عرصه سازمان محیط‌زیست چیست؟

در یک کلام باید بگویم محیط‌زیست بسته شده و دیگر چیزی به اسم محیط‌زیست نداریم. محیط‌زیست ویران شد. اولاً این کار زنانه‌ای نیست. این سازمان فردی را می‌خواهد که دائم از این مرز به آن مرز برود، محیط‌بانان را ببیند. خانم ابتکار باعث شد که اسلحه بچه‌های محیط‌زیست را گرفتند و آن‌وقت آن شکارچی و قاچاقچی اسلحه دارد و می‌داند این محیط‌بان اسلحه ندارد.

چند نفر از محیط‌بانان کشته شدند؟ این خانم عرضه نداشت که بیاید بنشیند بگوید که مگر می‌شود مأموری بگذاریم ما برای جایی، دزدی که می‌آید، فرد خاطی که می‌آید، اسلحه داشته باشد، اما این مأمور ما اسلحه نداشته باشد!

چند نفر از این محیط‌بانان کشته شدند و الآن دوباره اسلحه این‌ها را داده‌اند.

** اشاره کردید که آقای موسوی بدون مشورت با شما بودجه وزارتخانه را تصویب می‌کرد؟ آیا چنین سیری امکان دارد که بدون حضور وزیر بودجه تصویب کنند؟

نه. من می‌رفتم می‌گفتم که ما مثلاً فلان قدر بودجه می‌خواهیم، اما این‌ها مخالفت می‌کردند که ما مثلاً فلان جا بیشتر به بودجه احتیاج داریم. خوب بالاخره نخست‌وزیر بود ایشان و مجموعه دولت زیر نظر ایشان بود. باید من می‌رفتم اثبات می‌کردم که بابا وزارت بهداشت الآن کمترین بودجه را دارد و بیشترین کار را. بیماران معمولی از یک‌سو و مجروحین جنگی از سوی دیگر که هزینه‌های زیادی دارد درمان و جابجایی‌های این‌ها.

واقعاً رسیدگی ما به مجروحان در دوران جنگ یک معجزه بود. خدا خیلی به ما کمک کرد. خیلی پزشکان با کمال میل می‌آمدند به ما کمک می‌کردند تا اینکه این‌ها قانونی در مجلس تصویب کردند که هر پزشکی موظف است سالی یک ماه به جبهه برود، دیگر از همان موقع ما به مشکل برخوردیم. این اجبار واقعاً ما را با مشکل مواجه کرد.

** در بحث ترور مقام معظم رهبری هم شما در تیم پزشکی ایشان حضور داشتید؟ مقداری توضیح دهید.

جراحت مقام معظم رهبری در ترور ایشان خیلی سنگین و جدی بود. حتی بحث این شد که ایشان را به خارج بفرستیم. زمانی که ایشان در بیمارستان بستری شد و من بالای سر ایشان بودم، آن فرد به نام کلاهی که کار انفجار حزب جمهوری را انجام داد، به من زنگ زد که امشب جلسه حزب خیلی مهم است، شما هم حتماً حضور داشته باشید. من گفتم که مقداری کار دارم، در حال درمان آقای خامنه‌ای هستم. این فرد دوباره زنگ زد. بالاخره من راه افتادم بروم مقر حزب که در میانه راه شهید رجایی تماس گرفت با بنده، با تلفن‌هایی که به ماشین وصل می‌شد.

شهید رجایی بر طبق عادتی که داشت به بنده گفت که برادر کجایی؟ گفتم که دارم می‌روم طرف مقر حزب برای شرکت در جلسه. گفت می‌گویند آنجا انفجاری صورت گرفته است. به من هم اطلاع بده که اوضاع چگونه است.

رفتم آنجا دیدم که اصلاً دیگر ساختمانی باقی نمانده است. جنازه‌ها را همین‌جوری می‌کشیدند می‌آوردند و می‌ریختند در گونی، اصلاً نمی‌شد کسی را شناخت.

من به شهید رجایی زنگ زدم و توضیح دادم که وضعیت چگونه است. آقای رجایی گفت که من می‌خواهم این‌ها را ببینم. من رفتم به بیمارستان‌ها و در قسمت سردخانه‌ها، اصرار کردم که جنازه‌ها را ببینم. امتناع می‌کردند. خوب هنوز خیلی از کارکنان از دوران شاه باقی مانده بودند و حتی حرف وزیر بهداری را نمی‌خواندند.

بالاخره پیکر شهید بهشتی و شهید کلانتری و این‌ها را من پیدا کردم. به شهید رجایی اطلاع دادم و ایشان را خودم رفتم آوردم. شهید بهشتی از سینه به بالا سالم بود پیکرش؛ اما خیلی‌های دیگر کاملاً پیکرشان متلاشی شده بود.

شهید رجایی آدمی نبود که خودش را ببازد، اما آنجا به شدت متأثر شد. من صندلی آوردم و او نشست. نهایتاً آنجا هنر آقای هاشمی رفسنجانی بود که این واقعه را جمع کرد.

** از روند درمان امام (ره) خاطره‌ای دارید؟

اصل مدیریت روند درمان امام با دکتر عارفی بود. من خیلی نمی‌شناختم ایشان را.

آقای خامنه‌ای که ترور شدند برای من فرصتی شده بود که هر روز برای گزارش حال ایشان پیش امام می‌رفتم و ایشان مرتب از حال آقای خامنه‌ای می‌پرسید. خیلی نگران آقای خامنه‌ای بود. خوب بعد از ترور آقای خامنه‌ای چندین حادثه بد و ترور اتفاق افتاد.

دنبال اعزام آقای خامنه‌ای به خارج بودند. آقای دکتر سمیعی آمد آن موقع ایران و قرار شد کارهایی انجام دهد و ایشان هماهنگ کند آقای خامنه‌ای به خارج برود که در نهایت این اتفاق نیفتاد. این دوام آقای خامنه‌ای بود که ایشان را سرپا نگه داشت و مقام معظم رهبری سلامتش را بازیافت.

به هرجهت حوادث گوناگونی در انقلاب رخ داده است و انقلاب به سادگی به این مرحله نرسیده، همه باید از این انقلاب محافظت کنیم.

از اینکه وقت خود را در اختیار مشرق قرار دادید، از شما ممنونیم

منبع: مشرق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۵۴۰۳۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیت الله کوهستانی، ستاره آسمان فقاهت ایران

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران. شیخ محمد کوهستانی مازندرانی (۱۳۰۸-۱۳۹۲ق) (زاده ۱۲۶۷ شمسی - وفات ۸ اردیبهشت ۱۳۵۱) مشهور به آقاجان کوهستانی، فقیه و عارف شیعه و ساکن مازندران بود. وی در حوزه‌های علمیه بهشهر، بابل، مشهد و نجف تحصیل کرد و از محضر حضرات آیات سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی، اجازه اجتهاد دریافت کرد.


آیت‌الله گلپایگانی، زهد و تقوای کوهستانی را عین الیقین برای خود می‌دانست. مرعشی نجفی او را لنگر أرض و سید عبدالکریم رضوی کشمیری وی را صاحب نفس زکیه دانسته است.


از نمونه‌های تقوا و وَرَع آیت الله کوهستانی چنین گفته‌اند که غذا و نان، تنها از محصولی که از زمین پدری به‌دست آورده بود، می‌خورد و غذا‌های دیگران را احتیاط کرده و استفاده نمی‌کرد.


کوهستانی پس از بازگشت از نجف در زادگاه خود، کوهستان، مدرسه علمیه‌ای تأسیس کرد و بسیاری از عالمان مازندران در آنجا تحصیل کردند. سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد و ابوالحسن ایازی از شاگردان وی بودند. وی در ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۹۲ق از دنیا رفت و براساس وصیتش در حرم امام رضا (ع) دفن شد.

زندگی‌نامه
محمد کوهستانی سال ۱۳۰۸ق در روستای کوهستان از توابع شهرستان بهشهر استان مازندران به دنیا آمد. پدرش شیخ محمدمهدی مازندرانی از شاگردان حبیب‌الله رشتی بود.
اجداد کوهستانی، ساکن کاشان بودند که به مازندران مهاجرت کردند. نَسَب او در کاشان، به ملا محمدشریف کاشی از عالمان شیعه در کاشان می‌رسد.
پدر محمد کوهستانی در کودکی او، از دنیا رفت و مادرش او را به مکتب‌خانه‌ای در کوهستان فرستاد. وی پس از مدت کوتاهی وارد حوزه علمیه بهشهر و سپس به حوزه مشهد رفت. وی از حوزه مشهد به بابل و سپس عازم حوزه علمیه نجف گردید. کوهستانی سپس در سال ۱۳۴۷ق (برابر با ۱۳۰۸ش) به زادگاه خویش کوهستان بازگشت. از عوامل بازگشت او به وطن، درخواست مادرش بود که به او نوشته بود: «پسرم. اکنون در حالتی هستم که دوری تو مرا بی‌تاب کرده؛ بدان حد که در حال نماز، به یادت می‌افتم… و اشک از دیدگانم جاری می‌گردد. از این رو، دوست دارم هر چه زودتر بازگردی».
محمد کوهستانی، سه دختر و یک پسر به نام محمد اسماعیل داشت که در سال ۱۳۹۹ش از دنیا رفت. آیت الله کوهستانی به‌دلیل بیماری تنگی نفس در ۱۳ ربیع‌الاول سال ۱۳۹۲ق از دنیا رفت و پس از تشییع جنازه در بهشهر، بنا بر وصیتش در حرم امام رضا (ع)، دفن شد.

جایگاه علمی
آیت الله محمد کوهستانی پس از چند سال تحصیل در حوزه علمیه نجف و شرکت در درس برخی استادان به درجه اجتهاد رسید.
مؤلف کتاب فیض عرشی نقل کرده که میرزای نائینی در اعطای گواهی اجتهاد، بسیار دقیق بود. وی هنگام اعطای گواهی اجتهاد به محمد کوهستانی، از عالمان حاضر در جلسه استفتاء، که سید محمود حسینی شاهرودی هم در بین آنها بود، از اجتهاد او سؤال کرد و همه کوهستانی را تأیید کردند.
استاد دیگری که به آیت الله محمد کوهستانی اجازه اجتهاد داده، آقا ضیاء عراقی بود. در این اجازه، استادش او را عالم، فاضل کامل، علم الهُدی، فخر محققان، افتخار اهل تدقیق و غوّاص بحار علوم و مفتاح رموز تحقیق برای عموم مردم معرفی می‌کند.

جایگاه اخلاقی
پیرامون تقوا و وَرَع آیت الله کوهستانی گفته‌اند که غذا و نان، تنها از محصولی که از زمین پدری به‌دست آورده بود، می‌خورد و غذا‌های دیگران را احتیاط کرده و استفاده نمی‌کرد. او با وجود توانایی مالی، از فرش برای خانه خود استفاده نمی‌کرد و تنها حصیر در آنجا بود.

آیت‌الله کوهستانی:
من پیش اعضای بدنم شرمنده نیستم. آنها حرامی از من سراغ ندارند و در قیامت چیزی برای شهادت بر علیه من نخواهند داشت.
آیت‌اللّه گلپایگانی از مراجع تقلید شیعه پس از مرخص‌شدن آیت الله کوهستانی از بیمارستان، به او گفت که زهد و تقوا و بزرگی شما برای من علم الیقین بود و الان به مرحله عین الیقین رسید.
مرعشی نجفی محمد کوهستانی را لنگر أرض می‌نامید. آیت الله
از علامه طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان نقل شده از وقتی که کوهستانی را در منزل آیت اللّه میلانی دیدم، هیچ شبی نشد که او را فراموش کنم.
نوری همدانی از مراجع تقلید شیعه، در شرح حال محمد کوهستانی گفته که در مازندران فقیه وارسته‌ای زندگی می‌کرد که زندگی زاهدانه‌ای داشت و کارهایش مردم را به یاد خدا می‌انداخت و به همین خاطر، مردم به او علاقه زیادی داشتند.
آیت‌الله محمدتقی بهجت عارف و مرجع تقلید، در توصیف او گفت که باید قدر چنین شخصیت‌هایی را دانست، زیرا قبلاً اگر امثال ایشان صد نفر بودند، اکنون نادرند و از عدد انگشتان دست تجاوز نمی‌کنند.
مؤلف کتاب روح و ریحان به نقل از سید عبدالکریم رضوی کشمیری گفته که، کوهستانی صاحب نفس زکیه بود. محمد شریف‌رازی در کتاب گنجینه دانشمندان، او را عالمی ربانی، زاهدی عابد و دارای کرامات و معنویت توصیف کرده‌است.

تاسیس مدرسه علمیه کوهستان
کوهستانی در ابتدای مهاجرت به مازندران، به‌جهت مشکلاتی که در زمان حکومت رضاشاه ایجاد شده بود، حوزویان را در خانه خود جای داد و نام حوزه را در چند سال ابتدایی استفاده نکرد.
آیت‌الله کوهستانی:
من این مدرسه‌ها را از مال شخصی خودم ساختم. راضی نیستم طلبه‌ای اینجا بماند و نماز شب نخواند.
مؤلف کتاب حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، زمان حضور محمد کوهستانی در ایران را همراه با آشفتگی کشور دانسته است. در این دوران بسیاری از حوزه‌های علمیه، مسجد‌ها و حسینیه‌ها بسته بود و از برپایی مجالس مذهبی و مراسم دینی، به‌طور جدی جلوگیری می‌شد. کوهستانی در سال ۱۳۲۱ش حوزه علمیه کوهستان را، در بخشی از املاک شخصی خود، در ۵ ساختمان گِلی بسیار ساده که هر یک شامل چند حجره بود، احداث کرد. پس از تکمیل بنای مدرسه، برای نامگذاری حوزه، به قرآن، تفأل زد و آیه: (قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ، مِمَّا یجْمَعُونَ) آمد و به همین دلیل، نام این پنج بنا را «فضل»، «رحمت»، «فرح»، «خیر» و «جمع» قرار داد. در آن زمان حدود ۲۰۰ طلبه در آن جا مشغول تحصیل شدند.
شهید هاشمی‌نژاد حدود هشت سال در این حوزه و نزد آیت‌الله کوهستانی تحصیل کرد. بسیاری عالمان مازندران در این حوزه تحصیل کرده‌اند.

اساتید و شاگردان
محمد کوهستانی از اساتید بسیاری استفاده کرد:
• حوزه علمیه بهشهر: حاج آقا خضر اشرفی (شریعتمدار) و شیخ محمّد صادق شریعتی.
• حوزه علمیه بابل: شیخ محمّدحسین مازندرانی (شیخ کبیر)، فاضل استرآبادی
• حوزه علمیه مشهد: حاج آقا حسین قمی و میرزا محمّد کفایی فرزند آخوند خراسانی.
• حوزه علمیه نجف: سید ابوالحسن اصفهانی، [۳۴]میرزای نائینی [۳۵]و آقا ضیاءالدین عراقی
محمد کوهستانی در مدرسه علمیه کوهستان شاگردان فراوانی تربیت کرد:
• سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد (۱۳۱۱-۱۳۶۰ش)
• حسین محمدی لائینی (۱۳۰۳-۱۳۷۲ش)
• ابوالحسن ایازی (۱۳۱۰-۱۳۸۰ش)
• عباسعلی سلیمانی: (۱۳۲۶-۱۴۰۲ش)
• ابوالقاسم رحمانی خلیلی (۱۳۰۲-۱۳۷۵ش)
• علی کاشانی (۱۳۴۹–۱۳۷۴ق)

توصیه اخلاقی آیت‌الله کوهستانی:
نفس را هر طور عادت بدهید همان‌گونه پرورش می‌یابد. اگر امروز بگویم این فرش اتاق من از حصیر است، باید تبدیل به قالیچه شود، فردا می‌گویم این قالیچه به درد این اتاق نمی‌خورد و اتاق باید عوض شود. اتاق را عوض کردم، می‌گویم این قالیچه‌ها به درد اتاق نو نمی‌خورد، باید قالی یک تخته باشد و پرده فلان جور و همین‌طور که اتاق و قالیچه را تبدیل می‌کردم، عمر شیخ محمد هم در این مسیر تمام شد. پس همین جا نفس را کنترل می‌کنیم

زینب نجاتی و گزارشی در این زمینه:

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • آیت الله کوهستانی، ستاره آسمان فقاهت ایران
  • فرزندان با استعداد خود را به حوزه های علمیه بفرستید
  • اعلام زمان برگزاری مراسم تشییع پیکر عروس ارشد امام خمینی
  • سربازی برای امام زمان (عج)بالاترین توفیق طلاب حوزه‌های علمیه است
  • همسر شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی درگذشت
  • عروس امام خمینی(ره) درگذشت
  • عروس بزرگ امام خمینی درگذشت /معصومه حائری که بود؟
  • عروس امام خمینی درگذشت
  • عروس امام خمینی درگذشت /معصومه حائری که بود؟
  • فوری/عروس امام خمینی درگذشت